گوش کن!
می شنوی؟ یکی میآید!
نزدیک و نزدیکتر! خوب گوش کن!
حالا دیگر صدای پایش را میتوانی خوب بشنوی!
تند قدم برمیدارد گویا برای رسیدن عجله دارد!
انگار چاره ای جز رسیدن نیست!
اما به کجا؟
به کجا چنین بی پروا میشتابی ای عمر؟
مگر نمیدانی که من هنوز در محاسبه جواب دو ضرب در دو ماندهام؟
مگر نمیدانی که من هنوز کارهای نکرده بسیار دارم و راههای نرفته فراوان؟!
مگر نمیدانی که من هنوز جوانی نکردهام که مرا به پیری میبری؟
چه بی انصافی ای عمر! چه بی صدا بر من گذشتی و من ندانستم که دیگر بر نمیگردی!
صبر کن! بگذار به کوله بارم نظری بیفکنم!....
ای وای بر من!
چه کسی توشه ام را برداشته است؟
در کدام منزل کیسه ام پاره گشت و من نفهمیدم؟
به کجا برگردم که پل های پشت سرم همه ویران شده است و راه بازگشتی نیست؟
چه کنم با دست تهی؟ که منزل پیش رو بس صعب و دشوار است و بی توشه گذر کردن از گردنه های آن ناممکن!
به که التماس کنم؟ به که پناه ببرم؟ کجا روم؟
؟؟؟...........
مولای یا مولای...
انت المولا و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولا؟
مولای یا مولای...
انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی؟
مولای یا مولای...
انت الهادی و انا الضال و هل یرحم الضال الا الهادی؟
..........
مهربانا تو بگو چه کنم؟ که باز با دست تهی و روی سیاه و بار گناه به تو روی آورده ام!
میشود مرا بپذیری؟ می شود از من درگذری؟ میشود مواخذه ام نکنی؟
نه این تمام چیزی نیست که از تو میخواهم!
گستاخ شده ام که بیشتر میخواهم؟
خودت گفتی بخوانمت تا اجابت کنی!
خودت گفتی بنده ای را که به درگاهت آمده است دست خالی باز نمیگردانی!
عزیزانت گفتهاند که از تو باید زیاد خواست که تو کریمی و از کریم باید انتظار کرم داشت!
پس اجابتم کن که من از تو، تو را میخواهم! آغوش گرم و پرمحبتت را میخواهم!
میشود مرا در آغوش کشی؟ میشود کوله بار خالی از حسناتم را از عشق پر کنی؟
میشود محبتت را بر من بباری؟ میشود ...؟
میدانم که اجابتم میکنی که تو هرگز خلاف عهد نکرده ای!
مهربان من شرمندهام در روز دیدار مپسند!
آمین یا رب العالمین.